جدول جو
جدول جو

معنی وا ریختن - جستجوی لغت در جدول جو

وا ریختن
خراب شدن و ویران شدن، از هم پاشیدن
تصویری از وا ریختن
تصویر وا ریختن
فرهنگ فارسی عمید
وا ریختن
مجددا ریختن باز ریختن، ریختن، یا وا ریختن حساب. تفریغ حساب کردن با کسی واریز کردن حساب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فا ریختن
تصویر فا ریختن
واریختن فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگریختن
تصویر واگریختن
مجددا گریختن، گریختن در رفتن: (چون بیامد سوخت پرش واگریخت باز چون طفلان فتاد و ملح ریخت) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ریختن
تصویر پر ریختن
پر افکندن: (آنجا که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد ک)، مجرد گردیدن از علایق
فرهنگ لغت هوشیار
گودالی که برای آبهای مستعمل مانند آب حمام و مطبخ کنده باشند، مستراح مبرز، ظرفی که از آن آب ریزند آفتابه، دلو (آبکش)، سرازیریهایی که آب آنها برودی میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در ریختن
تصویر در ریختن
گریه کردن گریستن، سخن نغز و لطیف گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
کشتن کشتار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی ریختن
تصویر پی ریختن
بنیان گذاردن، بنیان نهادن، پی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
کنایه از کشتار کردن، کشتن مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر ریختن
تصویر پر ریختن
ریخته شدن پر پرندگان
کنایه از تو لک رفتن
کنایه از عاجز شدن، زبون گشتن، برای مثال آنجا که عقاب پر بریزد / از پشّۀ لاغری چه خیزد؟ (امثال وحکم - ۴۷)، کنایه از مقهور شدن، کنایه از مجرد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا دوختن
تصویر وا دوختن
باز دوختن دوباره دوختن، بهم دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا توختن
تصویر وا توختن
باز دادن تادیه کردن پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا باختن
تصویر وا باختن
برده را باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب ریختن
تصویر آب ریختن
((تَ))
داخل کردن آب در ظرفی، ادرار کردن، پیشاب ریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خون ریختن
تصویر خون ریختن
Bleed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
Thread
دیکشنری فارسی به انگلیسی